سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
ره آوین
دانشجویان کانون فزهنگی هنری بسیج دانشجویی دانشگاه صنعتی اصفهان با توجه به دغدغه ی خود در مسائل فرهنگی تصمیم به راه اندازی این وبلاگ گرفتند و نظرات شخصی خود را در موضوعات متفاوت بیان می کنند . دقت شود که این نظرات ، نظرِ مجموعه ی بسیج دانشگاه نمی باشد .
نویسندگان وبلاگ
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 129
بازدید دیروز : 0
کل بازدید : 67055
کل یادداشتها ها : 57
خبر مایه


به نام آنکه جانم در دست اوست

   روز ثبت نام که بود ، خانواده ها فرزندان عزیزشان را برای یک شروع جدید همراهی می کردند. صحنه ی زیبایی بود .

   جدیدالورودها فقط به دانشگاه وارد نشده بودند ، بلکه قرار بود این ورود با یک سفر معنوی همراه باشد . همه ی این عزیزان بعدازظهر روز ثبت نام خود به همراه دوستان همرشته ای و اساتید راهنما و همیاران قدم در راه مشهدالرضا نهادند.

  خوشا به سعادتشان. چه شروع زیبایی  . امام غریب در مسیر کسب علم و ایمان پشت و پناهشان باد.

  حضور خانواده ها خیلی جالب بود  . مادری که سال ها سختی کشیده تا این روز را ببیند  . تا بزرگ شدن و دانشجو شدن فرزند دلبندش را ببیند . پدری که با غرور به جوانش نگاه می کرد و در پس نگاه خود او را تحسین می نمود .

  پدر و مادرها احساس می کردند زحماتشان به بار نشسته و ثمره ی تلاش خود را گرفته اند . این را می شد از لبخند رضایتی که بر لب داشتند و تعریف و تمجیدهایی که از فزرندان خود می کردند فهمید .

   دراین میان مادری بود که از فرزند خود جدا نمی شد . به او گفتم : مادرجان این جا لازم نیست شما همراه دانشجو باشید . خود دانشجو باید فرم ها را تکمیل کند . پاسخ داد : تا اینجا همراه فرزندم بوده ام ، بعد از این نیز خواهم بود .

   پدری از دغدغه اش می گفت. ازاینکه مبادا دانشگاه میان او و فرزندش فاصله بیندازد . نگران بود .

   نگران بود که مشغله ی زیاد فرزند ، پدر و مادر را از یاد او ببرد . 

   نگران بود که مبادا در هنگام پیری که چشم امید به پاره ی تن خود دارد ، او را در کنار خود نیابد .

   بعضی ها نگران سلامت اخلاقی و معنویه  فرزند خود بودند . از وضع مذهبیه دانشگاه می پرسیدند.دغدغه داشتند که فرزند نازنینشان بعد از چهارسال ازارزش های خود عدول نکند .

   من هم به آن ها گفتم: نگران نباشید چون دانشگاه ما بسترمناسبی برای رشد معنویه جوان شما دارد . از انسان های بزرگی که در این دانشگاه بندگی را آموخته بودند گفتم . از جمعیتی که برای نماز ظهر در مسجد جا نمی شود. از . . .

مادرها بیش تر نگران آسایش فرزندان خود بودند . از امکانات رفاهی دانشگاه می پرسیدند . از وضعیت خوابگاه ها سؤال می کردند و از فاصله ی زیاد دانشگاه با شهر گله می کردند .

  بعضی دیگر از فعالیت های فرهنگی دانشگاه سؤال می کردند . از اینکه آیا یک دانشجو می تواند هم کار فرهنگی کند و هم درس بخواند یا نه . 

  و وقتی از دانشجویان موفقی که هم در عرصه ی فرهنگی فعالیت می کنند و هم در عرصه ی علم و ایمان برایشان گفتم با تعجب می پرسیدند مگر ممکن است یک دانشجو هم درس بخواند و هم فعالیت کند ؟؟؟

گفتم : آری . به شرط اینکه برنامه ریزی داشته باشد.    

  این سخنی کوتاه بود از زبان یک دانشجو برای عزیزالورودی ها

به امید سرافرازی و کامیابیه همه ی جوانان






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ