نسبت ما و رسانه های تکنولوژیک
حسن کربلایی(کارشناس فیزیک - طلبه حوزه)
نکته: از مهمترین منابعی که در متن پیش رو می توان از آن نام برد کتاب آیینه جادو و علی الخصوص مقاله تأملاتی بر ماهیت سینمای سید شهیدان اهل قلم می باشد و دلیل این که مستندات آن ارایه نشده دخل و تصرفی است که برای موزون کردن نوشتار در جملات حضرت ایشان صورت گرفت و همچنین خواری نویسنده در مقابل چونان عظمتی که خود را لایق منتسب نمودن به آن والا مقام ندانست ولیکن شاید این ناچیز موجزی باشد برای ورودی به آن کتاب ارزشمند؛ هر چند ناقص و پر ایراد.
30 سال از ظهور انقلابی در سطح جهان می گذرد که با نور خویش ظلمات نفس پرستی و تفکر اومانیستی را در جهان آن روز بشکافت و ندای حاکمیت الله را در عرصه جهانی طنین انداز کرد. انقلابی که به تعبیر شهید آوینی طلیعه فردایی دیگر و چشمه آب حیاتی در این وادی ظلمات است؛ چرا که اصولا بیرون از عامل فرهنگی دنیای جدید وقوع یافته است و فارغ از معیارها ،ارزشها، نسبت ها و مفاهیم و اصول دنیای جدید ایجاد گشته است. با ظهور این انقلاب بحث صدور انقلاب نیز مطرح گشت و معلوم شد که انقلاب اسلامی داعیه دار براندازی نظام سلطه جهانی و ایجاد جهانی نو در این عالم است؛ جهانی مبتنی بر حکومت الهی چنان که معمار انقلاب بیان نمودند.
سخن در باب صدور انقلاب است و چگونگی عرضه گفتمان انقلاب. عموما به ذهن متبادر می شود که برای توسعه مفهومی فرهنگ انقلاب در سطح جهان از رسانه های رایج می توان استفاده کرد؛ ولی آیا به راستی این ابزارها توانایی آن را دارند که این فرهنگ را به جهانیان آنگونه که می خواهیم برسانند؟ آیا ابزارها خود حامل فرهنگ خاص خود نمی باشند و اگر چنین است آیا می توان از آن ابزار برای اشاعه فرهنگ دیگر کمک گرفت؟ سخن از نفی رسانه های غربی نیست ولی آیا نباید ابتدا به احراز توانایی این رسانه ها پرداخت تا بتوان به نحو احسن از آنها استفاده کرد؟ در این موجز تاملاتی در باب رسانه های تکنولوژیک با مصداق سینما مطرح می شود که از مصادیق مهم، بارز و جامع رسانه ها می باشد.
شاخصه اول این نوع رسانه ها تکنولوژیک بودن آنهاست و در واقع این نوع رسانهها با رشد تکنولوژی در یکی دو قرن اخیر پا به عرصه ظهور گذاشتهاند. برای فهم این نوع رسانهها ابتدا باید واژه تکنولوژی رمز گشایی و امکان حمل فرهنگ خاص به وسیله آن بررسی گردد. در واقع آیا تکنولوژی جهت دار است و یا خیر؟
اگر به کلیه محصولاتی که توسط بشر ساخته شده و میشود توجه گردد، میتوان متوجه شد که بشر برای رفع نیازهای خود به تولید چنین اقلامی همت میگمارد و البته این نیازها رو به گسترش است! چرا که با وجود رفع نیازهای اولیه خود از یک طرف هنوز به مقاصد فراوان دیگر خویش دست نیافته و از دیگر سو به دنبال پدید آمدن محصولات ابتدایی، خود را نیازمند برطرف کردن نواقص کالای اولیه می بیند. لذا بشر نیازهای رو به گسترشی دارد که برای رفع آنها محتاج محصولات متناسب است. این محصولات برای تولید، خود محتاج ابزار تولید هستند؛ چرا که این حجم از تقاضاهای انسان هیچگاه به واسطه کار دستی، قابل تأمین نیست و لذا کمکم تکنولوژیهای پیشرفت و خارقالعادهای پا به عرصه وجود گذاشته و با مدیریت انسان عملاً تولیدات انبوه و نوع به نوع کالاها محقق می شود و البته با نبودن یک پشتوانه علمی و اطلاعاتی وسیع، تحقق مجموعه تکنولوژی و محصولات، دور از دسترس خواهد بود. نکته اینجاست که که توانایی فرد و جامعه محدود است و در یک زمان معین با آن توانایی محدود تنها قادر به انجام بعض این امور است؛ لذا ضرورت تعیین اولویت و به نظام درآوردن این نیازها نیز واضح میگردد و البته معیار این اولویتبندی میزان حساسیتی است که فرد برای هرکدام قائل است. لذا هرچند ممکن است دو فرد یا دو جامعه نیاز ظاهراً مشترکی داشته باشند، اما باید توجه داشت که این «نیاز» در دو نظام قرار دارد؛ یعنی از دو ضریب حساسیت برخوردار است. در واقع در جامعه توحیدی تمام همت بر آن است تا با شدت هرچه بیشتر بندگی خدا انجام گرفته و گسترش یابد و همه تصرفات رنگ و بوی الهی به خود گیرد؛ اما جامعه الحادی تمام توجهش به آن است که با شدت بیشتر و به صورت اشکال مختلف دنیاپرستی و لذت جویی تبرز پیدا کند؛ لذا با دو ضریب حساسیت متفاوت روبرو هستیم که به تغییر اولویات در نظام نیازها منجر شده و محصولات متفاوت می طلبد؛ طبیعتا برای رسیدن به این محصولات، نیاز به تکنولوژی خاصی هم می شود که این خود به علم خاصی نیازمند است. شاهدیم که این رویکرد به اثبات جهت داری تکنولوژی می انجامد. تکنولوژی موجود در واقع تعیّن فرهنگ جامعه مدرن غرب می باشد و این غایات فلسفی تمدن غرب است که صورت متدلوژی و تکنولوژی یافته است و به این صورت، خود بخود اختیار کردن روشها و ابزار کافی است برای آن که اختیار کننده را در جهت آن غایات سوق دهد.
در واقع جهت داری هر مجموعه ای، هم راستایی و هماهنگی با مجموعه های شامل تر از خود می باشد و از این گفتار مشخص است که منظور از جهت داری تکنولوژی غربی این است که جهتِ مادی و غیردینی دارد؛ زیرا متغیرها و مؤلفه ها و عناصر تشکیل دهنده این تکنولوژی به گونهای آرایش یافتهاند که ترغیب و تشویق به نفسپرستی و لذتجویی و دنیاگرایی را ایجاد کنند. سخن از این نیست که امکان استفاده از تکنولوژی غربی در راستای اهداف الهی امکان ناپذیر است؛ چرا که انسان اختیار دارد و اصالت دادن به ابزار چیزی جز پذیرفتن جبر نیست؛ ولی هر چه تکنولوژی پیچیده تر شود طبیعی است که استیلای بر آن سخت تر می نماید. در واقع اختیار به معنی اشراف بر روابط است و پیچیده تر شدن تکنولوژی به معنای توسعه و افزایش روابط؛ و پیداست که هر چه روابط بیشتر باشد اشراف بر آن سخت تر می باشد. رسانههای تکنولوژیک نیز به دلیل ماهیت تکنیکی خود از این قاعده مستثنی نیستند و نمودی از تمدن غرب به شمار می آیند. در این رابطه رسانه سینما را به عنوان مصداق رسانه تکنولوژیک می کاویم تا محدودیت های آن را به نظاره بنشینیم.
1- فیلم خوب، درنزد عموم منقدان فیلمی است که بیننده آن فرصت چون و چرا پیدا نمی کند، و «ریسمان نامرئی جذابیت» او را مسحور و مفتون بدنبال خویش میکشاند و تنها هنگامی بخود میآید که فیلم به پایان رسیده است. این جمله نشانگر دو بخش است. یک بخش آن تماشاگر است که با اختیار کامل، چشم و گوش و عقل و اختیار خود را به فیلم ساز می دهد تا مسحور و مفتون گردد که این خود با تفکر و تذکر متناقض است و با گردش در تصورات موهوم نفس دنیایی همراه. این موضوع هنگامی بیشتر درک می گردد که بفهمیم غیات الغایات بشر جدید نوعی «بیخودی» است که با «غفلت از فطرت الهی و وجدان تاریخی» برای او حاصل میآید. غفلتی که فرمان الستی را به فراموشی بسپارد و به لذت بیشتر مادی دست یابد و البته قبول رنجی فراتر از طاقت و به همین دلیل باید خود را بیخود کند. گفته بالا روی دیگر این گفته می باشد که بشر امروز در جستجوی بهشت موهوم زمینی است و به این بهشت جز با ترک «عقل و اختیار» نمیتوان رسید. از طرف دیگر فیلمساز نیز با استفاده از شیوهها و تمهیدات گوناگون که در مجموع«تکنیک فیلمسازی» نامیده میشود، سعی دارد که تماشاگر را «مسحور و مفتون و از خود بیخود» کند. تکنیک سینما علاوه بر پیچیدگی بسیار زیاد و فوقالعاده، مجموعهای است از حیلههایی که با قصد فریب عقل و نفی اختیار تماشاگر گرد آمده است و برخلاف تصور عام، هرگز انسان را به مقام تفکر و تذکر رجوع نمی دهد! چرا که اصولا رسیدن به مقام تفکر و تذکر با نفی عقل و اختیار ممکن نیست. لذا شاهدیم که سینما از این باب نمی تواند به راحتی خواسته الهی را که رسیدن انسان به مقامات عالیه انسانی است فراهم نماید که این مسیر جز با عقل و اختیار پیمودنی نیست.
2- بحث دیگر واقعیت سینمایی است. یک فیلم همواره در همه جهات در سایه «غایات فیلمساز» شکل میگیرد و بنابراین هرگز نمی تواند ماهیتی «واقعی» داشته باشد. فیلمساز ممکن است بخواهد فیلم را حتی المقدور به واقعیت «نزدیک» کند اما نهایتا فلیم بازتاب واقعیت است، آن گونه که کارگردان می بیند! واقعیت سینمایی «مصنوع فیلمساز» است و با عنایت به پیام و محتوا و غایات و سرنوشت واحدی شکل گرفته است که فیلم بدان منتهی خواهد شد؛ بنابراین، همه چیز ـ زمان و مکان، حرکات و روحیات پرسوناژها و ... حتی طول پلانها ـ با توجه به صورت آرمانی فیلم آنچنان که مورد نظر فیلمساز است، از سرنوشت واحدی تبعیت خواهد کرد و خواهناخواه نشاندهندهی دنیایی ذهنی است که فیلمساز در آن زندگی میکند و لذا فیلم صورتی آرمانی و مطلقگرا خواهد داشت ودر واقع، واقعیت سینمایی یک واقعیت رویایی می باشد. سینما واقعیتی رویایی دارد و صورتهای آن صورتهایی مثالی است که همه زوائد واقعی آن حذف شده است. شخصیتهای سینمایی اگر «قهرمان» باشند دیگر در وجودشان«نشانی از ضعف» وجود ندارد و اگر «ضدقهرمان» باشند دیگر سراپا «ضعف و نقص» هستند و در وجودشان نشانی از قوت، رحم و عطوفیت و مهر باقی نیست و اگر نه قهرمان باشند و نه ضد قهرمان، باز هم آدمهایی «معمولی» نیستند! چرا که همان اطلاق برای آنها وجود دارد و این خصلت دیگری است که توسط واقعیت سینمایی به وجود میآید؛ قهرمان پروری و الگوسازی جزء ذات سینما است. انسان فطرتا عاشق کمال است و مشتاق، تا فقر و ضعف و نقص وجود خویش را در موجوداتی کامل جبران کند و از حیرت و دهشت بیاساید و چه چیزی بهتر از سینما می تواند این الگو را به انسان تحمیل کند. رمز الگو شدن هنرپیشه ها نیز در همین مطلب نهفته است. چه بخواهیم و چه نخواهیم، تماشاگر بین تصاویر مختلفی که متوالیا میبیند، «پیوندی درونی» برقرار میکند. همانگونه که در بالا ذکر شد هیچ «عنصر خنثی یا تصادفی» نمیتواند در کادر فیلم وجود داشته باشد و برخلاف واقعیت خارجی، در سینما جایی برای «انتخاب و گزینش» وجود ندارد. تماشاگر ساکت و ساکن نشسته و خود را با واقعیت درون کادر فیلم «مطابقت» داده است و در حقیقت، خود را «تسلیم» واقعیت سینمایی کرده است و بیاختیار با زنجریه علی فیمابین حوادث فیلم، بسته به رشته نامرئی جذابیت، تا به آخر کشیده میشود. جداً نباید به این راحتی پنداشت که ارایه بهترین مفاهیم در سینما توان تذکار به نوع بشر را دارد. چگونه بشر مفتون که از خود نفی اختیار کرده و عقل خود را به غفلت سپرده می تواند به تذکر و تدبر برسد!؟
3- زبان و بیان سینما زبان و بیانی است که با توجه به تکنولوژی خاص آن دستور پذیرفته است و با مجموعهای از عناصر همچون تصویر، صدا، موسیقی انجام می گیرد. سینما ترکیبی است از تصویر، کلام و موسیقی و زبان بسیار پیچیده ای دارد که هرگز در خدمت بیان معانی در نمی آید، مگر آنکه آن را بشناسیم. فیلمسازان بزرگ دنیا نیز لزوما اهل حکمت و تفکر و دین نیستند بلکه توانسته اند زبان سینما را در استخدام بیان نفسانیات خویش بگیرند و همان طور که گفته شد تکنیک سینما با پیامهایی این چنین بیشتر انس دارد! چرا که گفته شد ذات سینما بر غفلت که از لوازم تبعیت هوای نفس است استوار گشته است. اگر کسی فکر کند که هر معنایی امکان مصور شدن وتجسم یافتن دارد، سخت در اشتباه است و این اشتباه، از عدم شناخت ماهیت بیانی کلام و تصویر و نسبت بین آن دو، برمیخیزد. نباید تصور کرد که هر معنای مجردی امکان تصویر شدن دارد و اگر هم داشته باشد نباید تصور کرد که با ترجمه ساده لفظ به تصویر این کار ممکن می شود! کار صورتگر تمثل بخشیدن به حقایق ملکوتی است و برای رسیدن به این معنا، او باید صورت را از آن لحاظ که در مقابل معنی قرار میگیرد بشکافد. لذا بدیهی است زبان سینما نیز به راحتی توان مفاهیم عالیه را ندارد و برعکس مفاهیم نازله حیات حیوانی انسان را با زبانی شیوا- به دلیل مادی بودن آن- بیان می دارد.
باید سخن را کوتاه کرد که در رسانه ای چون ژورنالیسم نیز نمی توان به هر گونه ای قلم زد! چرا که طبع مخاطبان آن این حکم را اقتضا می کند ولی باید گفت که مسایل مهم دیگری در باب سینما حتی مطرح نیز نگشت چون جاذبیت در سینما و اینکه چگونه برای ذائقه مخاطب خود که سعی در نسیان آن عهد ازلی دارد به چه شیوههایی مجبور به توسل است و یا سیر داستانی فیلم و ارتباط آن با جاذبیت و مخاطب و مسایل دیگری که اکنون مجال بحث آن نیست و بهتر است بحث را با گفتار زیبای سید شهیدان اهل قلم که این موجز مملو از سخنان او گشت به پایان رسانید: باید دانست که سینما، ماهیتا با کفر و شرک نزدیکی بیشتری دارد تا اسلام. نسبت سینما با حق و باطل یکسان نیست و از این لحاظ، استفاده از سینما در خدمت اشاعه دین و دینداری، با دشواریهای خاصی همراه است که اگر مورد غفلت واقع شود اصل مطلب منتفی خواهد شد.