امروز روی دستهای مردم شهیدی را بردند
شهیدی که در راه ایمان رفت
امروز مردم دوباره پرچم برافراشته کشور را بر دست گرفتند
امروز دوباره حقیقت خود را نمایان کرد
امروز شهادت حقیقت را پاسداشت
و ما هستیم که باید بفهمیم چگونه این خون را پاس بداریم
سلام
ما عادت داریم به اینکه حرف بزنیم
همه عادت دارن که حرف بزنن
بله امروز حاج آقا کریمی تو مسجد می گفتن که من به بسیج می گم به جامعه می گم به خودم میگم که باید کار کنید
من می گم یک مسئول رده پایین که دیگه نباید سخنرانی کنه
هم من و هم شما گوشمان پر است از این حرفها اما آیا به این حرفها اعتنایی کرده ایم؟
آیا برای ما مهم است که چه دارد بر سر خیلی از جوانان مملکت در این دانشگاهها می آید؟
آیا می دانید چقدر دانشجو در این دانشگاه هست که سوالهای بی پاسخش سر به فلک میکشد؟
آیا می دانید که چقدر از همین دانشجوها دنبال حقیقت هستند اما نه به اصطلاح شما دوست و نه دشمن هیچ کدام حقیقت را به او عرضه نمی کنند؟
خواهش می کنم کمی درنگ کنید
گاهی وقتها باید ترمز گرفت، باید ایستاد و دید که زیر چرخ های افکارمان چه شکوفه های اندیشه ای را لگد کرده ایم
گاهی خدا درها رو می بنده و پنجره ها رو قفل می کنه.
چه زیباست که فکرکنیم شاید بیرون طوفان میاد و می خواد از ما حفاظت کنه.
این حرف را یکی از دوستان برام فرستاده لطفا نظرتون را راجع بهش بگین